کد مطلب:9198 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:482

امامت شناسي-قسمت اول
مقاله
موضوعي كه براي اين جلسه انتخاب كرديم ، بحث امام شناسي هست . يكي از بزرگترين مشكلات ما اينه كه اعمالمون رو به باد فنا مي دهيم .

گر نه موش دزد در انـبان ماست پس گندم انبان چهل ساله كجاست

اول اي جان رفع و دفع موش كن وانـگهي در جمع گنـدم كوش كن

آقا ! چرا اين اعمال به باد فنا مي ره ؟ چرا اينقدر زحمت مي كشيم و تلاش مي كنيم ، گريه ، نماز شب ، دعا ، زيارت ، توسل ، زيارت آقا امام رضا (ع) و . . . اما چيزي نمي شيم ؟ چرا اينقدر كه ما مشكلات رو به جونمون مي خريم براي اينكه چيزي بشيم . به جايي برسيم ، چيزي نمي شيم ؟ يكي از دلايلش اينه : عمل مخلوط به گناه خريداري نداره . اعمال ما ، مثل خم عسلي مي مونه كه مخلوط به سركه شده . عسل مخلوط به سركه رو هم هيچ كس نمي خره . گناه براي اعمال ما مثل سركه مي مونه . عمل رو خراب مي كنه . دليل ديگه اش چيه ؟ هر چقدر كه دكتر روي مريض كار كنه و براش نسخه بده تا وقتي پرهيز نداشته باشه اين نسخه ها موثر نخواهد بود . فايده نداره . مياد تو جلسه ابي عبدالله (ع) مي شينه گريه مي كنه ، سينه مي زنه ، با همين چشم هاش مي ره بيرون 5 دقيقه نشده ، نگاه به نامحرم مي كنه !

قبلاً در بحث گناه چشم گفتم خدمتتون كه نگاه به نامحرم ، چه ضررهايي داره ، چه عقوبتي داره ، و ترك نگاه به نامحرم چه پاداشي داره . اگه مي خواي زائر امام رضا (ع) باشي بايد اين يكي رو حفظ كني . چرا ؟ حديث از امام رضا (ع) ، مي فرمايند : “ ناموس جامعه اسلامي ، ناموس ماست ، هر كسي به زنهاي مومنه نگاه بد كند انگار به خواهر منِ امام رضا (ع) نگاه كرده ! ”

با اين حديث بايد مو به تن بعضي بي حياها سيخ بشه . كه چه چقدر آدم بايد بي حيا باشه ، كه به زيارت آقا امام رضا (ع) بره ، ( چقدر پررو ! آقا ، حاجتم رو بده ) بعد هم بياد به نامحرم نگاه بد كنه . يه مثال مع الفارغ بزنيم : بابا ! اگه يه كسي خداي ناكرده به ناموس ما اين جوري نگاه كنه چه جوري جوابش رو مي ديم ؟ باز يه مثال مع الفارغ ديگه ، اما اگر امام رضا (ع) به ما بگه برو گم شو هيچ حرف بدي نزده ، يعني حق طبيعي مون هست ، يعني خيلي هم لطف كرده .

اما زبان : زباني كه انشاءالله مي خواد در حرم امام رضا (ع) امين الله بخونه و زيارت جامعه كبيره بخونه اين زبان بايد لياقت صحبت با آقا امام رضا (ع) رو پيدا كرده باشه . چگونه ؟ مثال : در يك محلي ، يه دستشويي عمومي هست اگه اين محل رو خراب كنن ، هيچ وقت در يك جايي كه دستشويي عمومي بوده مسجد نمي سازند . بيت دهان ما و زبان ما اگر به نجاسات لغوي آلوده بشه اين زبان ديگه لياقت صحبت كردن با امام رضا (ع) رو نخواهد داشت .

بايد آدم بشيم ، يعني چي ؟ “ من اخلصَ لله اربعين صباحاً جري الله ينابي ان حكمته من قلبه الي لسانه ” جلسه قبل اين قول رو داديم ، كه با هم يك چهله داشته باشيم . كيا مردش بودن ؟ انشاءالله كه همه . آقا جون ! قرار شد چهل روز امام مهربونت رو امتحان كني . گرچه زشته . قرار شد چهل روز خودت رو نگه داري . سي سال ، پنجاه سال برو گناه كن ، چهل روز رو بيا امتحان كن ببين چي مي شه ؟! آقا چهل روز اخلاص براي خدا ، پاك بودن براي خدا رو داشته باشي . چهل روز امتحاني دست و پا و چشم و زبانت رو براي خدا كنترل كن . “ جري الله ينابي ان حكمته من قلبه الي لسانه ” بعد از اين چهل روز ، اگه واقعاً اينجوري بشه ، تا رفتي گفتي : “ السلام عليك يا غريب الغربا ! ” قشنگ آقا جوابت رو مي ده ، مي گه : “ و عليكم السلام ” حديث داريم . تا اونجا مي رسه كه خداوند مي فرمايند : “ كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده الذي يبطش به ” من دستش مي شم ، من چشمش مي شم ، من زبونش مي شم ، من گوشش مي شم ، همه چيزش مي شم ! فقط چهل روز ! خُب اين چهله رو اونايي كه خراب كردن دوباره از امشب شروع كنن ، آقا يه چهل روز رو مايه بذار ! خدا شاهده ، خدا شاهده ! براي همين كه اين چهل روزها رو هي امروز و فردا مي كنيم ، مي رسيم به يه جاهايي كه اصلاً راه برگشت نداريم ، نگاه مي كني مي بيني همه پل هاي پشت سر خرابه ، لذا عزيزان عنايت كنند . چهل روز !

خُب تا اينجاي بحث خلاصه اي بود از بحث گناه شناسي و چقدر تاكيد كردم كه همه اين چيزايي كه ما مي گيم و شما زحمت مي كشيد و گوش مي ديد ، فقط به يه درد مي خوره . اون هم اين كه عمل كني ، اگر عمل نكني هيچي !گوش دادي و رفتي . ما هم گفتيم و رفتيم .

خُب حالا مي رسيم به اين كه زائر ديگه چه خصوصياتي بايد داشته باشه ؟ به شرطي كه گناه ترك شده باشه . ببينيد مراحل رو طي كرديم ، ماه رمضونت تمام شد ، بحث گناه شناسي رو گفتيم ، راههاي مقابله با گناه رو گفتيم ، رسيديم به اين جا . حالا پاك شدي ، مي خواي بري خدمت امام رضا (ع) . بايد چي بگي ؟ بايد چكار كني ؟ و اين كسي كه مي خواي پهلوش بري كي هست ؟ بايد اين رو بدوني ، امامت رو بشناسي . اين مهمه . آدم با چشم كور نره ، بري ببيني كي هست ! اين مراحلي هست كه انشاءالله طي خواهيم كرد . انشاءالله يه جوري بشه ، وقتي به زيارت آقا امام رضا (ع) رفتي . به تپه سلام كه رسيدي ، از همون 15 كيلومتري كه گنبد آقا رو ديدي ، همون جا بفهمي حاجت روا شدي .

تعريف مي كنند اون زمانهاي قديم كه با شتر رفت و آمد مي كردند ، كاروانهايي كه براي زيارت آقا امام رضا (ع) مي رفتند ، به همون تپه سلام كه مي رسيدند ، معمولاً يه شب اتراق مي كردند و از امام رضا (ع) اجازه مي گرفتن . يه شب با آقاشون خلوت مي كردند كه آقا اگرچه بدم ، اگرچه گنه كارم ، اگرچه رو سياهم ، اما تو از اين مهموناي روسياه زياد قبول كردي . مي شنستن با آقا حرف مي زدن . نه مثل ما كه صاف مي ريم تو حرم . پر رو ، بي حيا ، دريده ، طلب كار ! آقا هر كي تو اين عالم مهربون بود همين جوري باهاش برخورد مي كنن يا فقط امام رضا (ع) ما هست كه اينقدر مظلومه ؟! هر كي تو اين عالم به كسي لطفي كرد ، وفايي كرد ، با بي وفايي جوابش رو مي دن ؟ هر كي توي اين عالم ، حاجتي از كسي برآورده كرد ، بهش بد مي گن ، به ناموسش نگاه مي كنن ، قلبش رو مي سوزونن ؟! مگه امام صادق (ع) نفرمود : “ گناه نكن ! مادر ما مي فهمه گريه مي كنه . ” آي كسايي كه تا مي گن : “ قبر غريب و گمشده فاطمه (س) ” گريه مي كنيد ! غير از قبر غريب و گمشده ، گريه ها و اشك هاي مادرمون هست كه گريه داره . روايت مي فرمايد روزي سه مرتبه پرونده همه بچه هاش رو نگاه مي كنه ، مي گه : “ واي ! اينكه باز آبروي من رو برد !! ” چقدر ما وقيحيم ؟! چكار كرديم ما ؟! خدا انشاءالله از سر همه تقصيرات ما بگذره .

مي خوايم امام شناسي رو اينجوري شروع كنيم : آقا ! مشروب خورده بود ، عرق خورده بود داشت تو كوچه هاي مدينه رد مي شد ، امام صادق (ع) رو ديد . از شيعيان آقا (ع) بود . ( خاك تو سر اين شيعه هاي مدينه كنن . بابا ! شيعه است ، توي مدينه ، امام صادق (ع) رو مي بينه باز هم عرق مي خوره !! عجب مردم بدي بودن اينها ! ) مست كرده ، امام صادق (ع) رو ديد ، روش رو كرد به ديوار ، گفت يه وقت آقا من رو نبينه ، زشته ، آبروم مي ره . يه وقت ديد يه دستي روي شونش اومد ، آروم شونه اش رو تكون داد ! فرمود : “ برگرد ! ” برگشت ، سرش رو انداخت پائين ، گفت : “ آقا ! شرمنده ام ” آقا يه لبخندي زدن ، فرمودن : “ در هيچ حالي از ما رو برنگردونيد ! ما شماها رو دوست داريم ، ما براي خودتون مي گيم ، چرا با ما بد مي كنيد ؟! من كه مي گم گناه نكن ، براي اينه كه خودت نسوزي عزيز دلم ! من كه مي گم گناه نكن براي اينه كه بتونم روز قيامت دستت رو بگيرم . ” گفت : آقا شما دست ما رو هم مي گيريد ؟ فرمود : “ بله ، ما روز قيامت دست همه شيعيان رو مي گيريم . اما ، اِنّي اَتَخَوفُ عليكم بِالْبَرزخ ، من از برزخ شما خيلي مي ترسم ! مراقب باشيد ! توي برزخ دست ما به شما نمي رسه ، ” امام اينجوريه ،

همين جوري مي گه : “ امام مهربون ، علي موسي الرضا (ع) غريب الغربا (ع) ! ” اصلاً تو مي دوني آقا كيه ؟

خوب دقت كنيد ، ببينيد چي مي گم . اينها همه مقدمه بحث امام شناسيه . اول از مهربوني امام (ع) شروع مي كنيم . بحث اين جلسه مهربوني امام (ع) هست . تا انشاءالله اگه خواستي به زيارت امام رضا (ع) هم بري با بصيرت و معرفت بري .

اومد در خونه فاطمه (س) . در زد ، ابي عبدالله (ع) مي دونست كه كيه . مي دونه گداست ، از پشت در فرمود : “ كيه ؟! ” گفت : “ حسين جان ! آبرو داري از اهالي مدينه هستم ، از مال دنيا ، يه آبرو برام مونده . اومدم به تو بفروشم و تو آبروم رو بخري ، و پول بدي من به بدهكارها بدم . ” آقا از پشت در دستش رو بيرون آورد وكيسه اي پول به اندازه بدهكاريش ، گذاشت كف دستش . عرض كرد : “ آقا ! چرا من رو نگاه نمي كني ؟! ” فرمود : “ مي خوام خجالت نكشي ! ” ( حالا اينجا رو گوش كن ! ) انگشتر آقا رو ديد ! نفهميد اين دست ، دست كيه . گذشت . . . ! يه وقت اومد توي كربلا . ديد يه بدن بي سرافتاده ، گفت : عجب انگشتريه !! بعد كه انگشتر رو جدا كرد ، فهميد اون دست ، دست كي بوده !!

آقا مي دونه اين يه روز مياد دستش رو جدا مي كنه ، باز هم اين جوري بهش لطف مي كنه !! آقا اينا كين ؟!! خدا شاهده ما نمي تونيم بفهميم .

علي اكبرش (ع) رو كشته ، عباس (ع) رو كشته ، قاسم (ع) رو لگد كوب كرده ، همه شهداي كربلا رو پاره پاره كرده ، رو سينه حسين (ع) نشسته ، خنجر رو در آورده ! امام حسين (ع) يه نگاه كرد به شمر ، فرمود : “ شمر ! مي خواي بهشت رو برات تضمين كنم ؟ اگه همين الان پاشي بري ، من بهشت رو برات تضمين مي كنم . ”

خيلي حرفه !! آقا ! اين ائمه (ع) چه كارهايي كه نمي كردند ؟! “ عادتكم الاحسان ” انشاءالله زيارت جامعه كبيره رو با هم مي خونيم ولي بايد معنيش رو بفهمي : “ عادتكم الاحسان ” مي دوني عادت يعني چي ؟ مي گن عادت خورشيد نور دادنه . تا حالا ديديد خورشيد كه در مي ياد نتونه نور بده ؟! نه . آقا ! عادتِ اينها احسانه نمي تونن خوب نباشند . نمي تونند خوبي نكنن . نمي تونن . “ وَ سَجيَّتكمُ الْكَرَم ” اخلاقشون هم كَرَمه . “ اِنْ ذُكِرَ الْخَيْر ” هر جا اسم خوبي مي ياد : “ كنتم اوله و آخره و اصله و فرعه و معدنه و مثواه ” همه چيز خوبي ها نزد شماست ، همه چيز !

لذا وقتي شتر از قتال خونه فرار كرد ، اومد خودش رو به پنجره فولاد امام رضا (ع) ماليد ، مردم مشهد گرفتنش و سالها توي مرغزارها رهاش كردن تا بچره ! اصلاً مختص اين چيزا نيست ،

يه بنده خدايي از اين كفتر بازها مي گفت : كبوتري داشتم خيلي از من فرار مي كرد ، مي گفت : يه روز كه بالاشو مي چيدم ، اشتباهاً قيچي رفت لبه بالش . خون زد بيرون . مي گفت : ديدم يه بالي شروع كرد پريدن ! هي مي پريد ، هي مي ا فتاد . رفتم دنبالش ببينم كجا مي ره ؟! مي گفت از يه خيابون پيچيد ، رفت خودش رو انداخت توي حرم امام رضا (ع) ! مرجع حيواناته . آقا ما حيوونا رو هم قبول كن !

آقا همه بحثها درست ، همه درسها درست ، هرچي ما از قول شما ائمه (ع) بگيم درست . اما امام شناسي فقط همين درسها نيست ، جلسه اول امام شناسي من اينجور شروع كردم كه بگم : آقا جون ! العلم نور يقذفُهُ الله الا قلب من يشاء ” محبت و ارادت و مودت به شما رو ، خودت بايد به دل ما بندازي ، امام شناسي يعني چي ؟ يعني خودت تو دل ما ، خودت رو بشناسوني .

“ اِنْ ذُكِرَ الْخَيْر ، كنتم اوله و آخره و اصله و فرعه و معدنه و مثواه يا ولي الله ، ( حالا اين جاش مهمه ) انَّ بيني و بينَ الله عزوجل ذنوبا ” مي گه از تو كه نمي تونيم مخفي كنيم ، جلو قاضي كه نمي شه معلق بازي كرد ! تو كه همه ما رو مي شناسي ، تو كه باطن همه ما رو مي دوني ، ما هرچي اينجا بگيم ، گريه كنيم ، فايده نداره ، تو كه مي دوني چه آدماي بدي هستيم ، تو كه مي دوني چقدر قلب مادرت فاطمه (س) رو شكستيم ، تو كه مي دوني نه چشم پاك داريم ، نه زبون پاك ، نه گوش پاك داريم ، نه دست پاك داريم ، تو كه مي دوني ما هيچي نداريم “ ان بيني و بين الله عزوجل ذنوبا ” بين ما و خدا يه گناهاني هست ، خودت هم مي دوني ، خدا هم مي دونه “ لا يعطي عليه الا رضاكم ” اينا پاك نمي شه مگر توي امام رضا (ع) از ما راضي بشي .

لذا اومد به خواب يكي از شيعيان ( خودشون ياد مي دن ديگه ) فرمود : “هر وقت به حرمم اومديد و ديديد جوابتون رو نمي دم ، دو تا قسم بديد : يكي اينكه ، بگيد : آقا ! جون جوادت . ديگه اينكه بگيد : آقا ! تو رو به پهلوي شكسته مادرت فاطمه (س) ! ”

يعني طريقه گدايي كردن رو هم خودشون به ما ياد مي دن ، اينجوري بگو ! اينجوري قسم بده ! اين رو بخواه ، اون رو بخواه ، ديگه چكار مي كنن ائمه (ع) ؟ آقا چي بگه آدم ؟! چي بگه آدم ؟!

بهش مي گن برو پنج هزار تومن از فلاني قرض كن . مي گه ، نه نه ! مي گن چيه ؟ مي گه : اين يه بار به من رو زده ، روش رو زمين انداختم ، ديگه روم نمي شه برم بهش بگم پول ازت مي خوام .

آي بچه ها ! امام رضا (ع) و ائمه (ع) روزي سه بار دارن به ما رو مي زنن و ما روشون رو زمين مي ندازيم ، يه بار وقت نماز صبح كه صدا مي زنن : “ آيا از شيعيان ما كسي هست كه بياد با ما صحبت كنه ؟ آيا كسي هست بياد توبه كنه ؟ يه بار موقع نماز ظهر كه مي گن : آيا كسي هست از گناهان صبح توبه كنه ، يه بار در نماز مغرب و عشا ، مي گن ، آيا كسي هست از گناهان روزش توبه كنه ؟ يه بار هم نيمه شب . مي گن : بابا پاشو !

روزي چند بار امام رضا (ع) داره به ما رو مي زنه و ما روش رو زمين مي ندازيم ؟ ما چه توقعي داريم ؟ “ ان بيني و بين الله عزوجل ذنوبا لا يعطي عليه الا رضاكم ”

خُب امام شناسي رو از كي شروع كنيم ؟ فكر مي كنيد ما الان بايد كجا بريم ؟ امام صادق (ع) فرمود : “ شما شيعيان تا كارتون گير مي كنه به ما متوسل مي شيد ، ما كه كارمون گير مي كنه مي ريم در خونه مادرمون فاطمه (س) ! ” همه چيز دنيا ، همه چيز عقبا ، همه چيزِ ما فاطمه (س) هست ، حضرت امام (ره) مي فرمودند : “ ربنا آتنا في دنيا حسنه ، اَي فاطمه (س) و في الاخره الحسنه ، اَي فاطمه (س) ” حسنه مون فاطمه (س) هست . الله اكبر ! الله اكبر ! چقدر اين مردم مدينه بد بودند ، در زماني كه پيغمبر (ص) در قيد حيات تشريف داشتند ، فاطمه (س) مي يومد توي خونه مهاجرين و انصار مي گشت ، مي گفت : مشكلي نداريد ؟ من فاطمه دختر پيغمبرم ! آيا بچه هاي شما غذا دارند ؟ تا مي شنيد صداي گريه مي ياد ، مي دويد مي گفت : چرا بچه ات گريه مي كنه ؟ نكنه گرسنه است ؟

روايت مي گه : صداي گريه اي در مدينه بلند نمي شد مگر اينكه فاطمه سريع خودش رو بهش مي رسوند . الله اكبر !!

آي فاطمه ! مادر . . . ! شنيدم تا صداي گريه ات بلند مي شد ، در خونه ات رو مي زدن ، مي گفتن : ساكت !

اومد خدمت آقا امام صادق (ع) ، حضرت فرمودند : ما از حال همه شيعيان مون خبر داريم ، دو سه روزه نيستي ، كجايي ؟ عرض كرد : آقا ! شرمنده ، نتونستم خدمتتون برسم ، خدا به من فرزندي عنايت كرده . آقا فرمودند : به به ! فرزند چي هست ؟ گفت : كنيز شماست ، دختره . حضرت فرمود : بسيار عاليه ، بسيار مباركه . نامش رو چي گذاشتي ؟ گفت : آقا ! جسارت كردم نامش رو فاطمه گذاشتم . روايت مي گه : امام صادق (ع) سه بار با دست روي زانوي مباركشون زدند و فرمودند : “ آه ! آه ! آه ! فاطمه ! فاطمه ! فاطمه ! ” و بعد آقا شديد گريه كردند . عرض كرد : آقا ! جسارتي شد ؟ اگه اين طوره من اسم رو عوض كنم ؟ آقا فرمودند : “ نه نه نه ! اتفاقاً خيلي عاليه . فاطمه اسم قشنگيه . اما يه چيزي رو بهت بگم اين اسم فاطمه گذاشتن ، سه تا حق براي تو داره ، 1 ـ هر وقت وارد اتاق شد ، جلوي پاش مي ايستي . 2 ـ هر وقت دخترت اومد ، دستش رو مي بوسي 3 ـ نكنه بهش سيلي بزني !! ”



يه قضيه اي رو مي خوام خدمتتون بگم :

چهار راه شهداء ( مشهد ) به سمت راه آهن ، يه كتاب فروشي سر نبش هست ، يه حاج آقايي اونجا مسؤول كتابفروشي هستند ، ايشون آدم خيلي مقدسي هستند ، تعريف مي كرد ، چند سال پيش ، ديدم يه خانمي از سمت چهار راه شهداء پيچيد به سمت راه آهن ، ( توي خيابون آزادي كه ديگه حرم ديده نمي شه ) ديدم چادرش رو در آورد و گذاشت توي كيفش ، مي خواست بره ، صداش زدم : “ خانم ! كجا ؟! ” گفت : “ مي خوام برم خونه مون . ” گفتم : “ يه لحظه تشريف بياريد توي حجره ، كارتون دارم . ” گفت : “ بله ، امر بفرمائيد . ” گفتم : “ خانم ! مگر امام رضا (ع) فقط توي همين خيابون شيرازيه ؟ توي خيابون آزادي نيست ؟ ! ” گفت : “ بله . ” گفتم : “ پس چرا چادرتون رو اونجا مي پوشيد و اينجا در مي آريد ؟ ” گفت : “ حالا كه گفتي ، بذار بهت بگم . من اهل مشهد نيستم ، اهل تهرانم . مسلمون هم نيستم . من مسيحي هستم . يه دختر سه چهار ساله داشتم ، سرطان خون گرفت . هرجا برديم خوب نشد . يه شب اومد كنار من نشست شروع كرد به گريه كردن ، گفت : “ مادر ! تو دلت براي من نمي سوزه ؟ ” گفتم : “ چرا مادر ؟ ” گفت : “ تو دلت مي خواد من بميرم ؟ ” گفتم : “ نه عزيز دلم ! ” گفت : “ پس چرا من رو دكتر نمي بري ؟ ” گفتم : “ من كه همه دكترها تو رو بردم . ” گفت : “ نه ! اين بچه مسلمونها مي گن ما يه دكتري داريم هيچ كس رو جواب نمي كنه . ” ( يا امام رضا ! مريض هاي گناه رو هم شفا مي دي يا نه ؟! ) گفتم : “ اين دكتري كه مي گي ، كيه ؟ ” گفت : “ مي گن : اسمش امام رضاست . ” آوردمش . گفتم اين در آخر رو هم بزنيم . آوردم مشهد و يه دو روز جلوي پنجره فولاد خوابوندمش . سه روز هم بيشتر وقت نداشتيم ، روز سوم ، ديگه داشت حال دخترم بد مي شد ، بردمش توي هتل خوابوندمش ، برگشتم ، گفتم : آقا ! من كه شما رو نمي شناسم ، مسيحي هم هستم ، اما مي گن براي شما مسيحي و مسلمون فرقي نداره . يه نگاهي به اين دختر ما مي كني يا نه ؟

همين رو گفتم و برگشتم . اومدم به در هتل رسيدم ، ديدم شلوغه . گفتم : حتماً دخترم مرده . رفتم داخل ، ديدم دخترم نشسته ، تا من رو ديد گفت : “ مادر ! كجا بودي ؟ يه آقايي اومد اينقدر خوشكل . . . ”



پيغمبر (ص) رحلت كردند . علي جان ! چه نشستي ؟ بدن پيغمبر (ص) روي زمينه . علي (ع) مي گه : دويدم ، شروع كردم بدن مبارك رو شستن ، اولي اومد گفت : علي ! چيكار مي كني ؟ گفتم : دارم بدن پيغمبر (ص) رو غسل مي دم . گفت : نه نه نه ! دارن حقت رو غصب مي كنند ! گفتم : حق مي خوام چكار ؟ پيغمبر (ص) بدنش روي زمينه . گذشت و گذشت . كسي سراغ پيغمبر (ص) نيومد . روز دوم هم داشتند غنائم رو تقسيم مي كردند . روز سوم رحلت پيغمبر (ص) بود ، علي (ع) نشسته ، فاطمه (س) نشسته ، زينب (س) ، حسن (ع) و حسين (ع) نشستند ، يه وقت ديدند صداي در مي ياد . فاطمه (س) گفت : احتمالاً زنهاي مهاجر و انصار اومدند تسليت بگن . تا به در رسيد ، ديد هيزم ريختند پشت در . توي مدينه رسم عجيبي دارند . براي تسليت آتيش مي يارن .